مرد خدا

امسال برای دومین بار پسرمون توفیق داشت تو این همایش شرکت کنه سال قبل هفده روزه بود امسال هم که... اما امسال زیاد حالش خوب نبود تب و... که بعد از اون حالش واقعا بدتر شد هر دکتری میبردیم تغییری نمیکرد تا که روز تاسوعا بستری شد به لطف خدا و نظراقا الحمدالله حالش به کلی خوب شد واقعا روزهای سختی بود بچه ای که اینقدر پرانرژی و فعال و شلوغ کار بود فقط یک جا خوابیده بود و تکون نمیخورد دل همگی برای شلوغ کاری هاش تنگ شده بود واقعا سخت هیچ پدر و مادری تحملش نداره فقط باید خدا صبرش بده چون باید قبول که  بالاخره مریضی هم جزئ لاینفک زندگی خصوصا بچه هاس که خدا اون کفاره گناه پدر و مادر قرار داده فقط باید یاد بگریم صبر کنیم و شکرگزاری چون خودش بلد چه ک...

امروز یاداور بهترین و قشنگترین خاطره برای من و باباجون چرا که سال قبل مثل چنین روزی خداوند بهترین هدیه ای که ارزوش و داشتیم به ما عطا کرد و تو این یکسال چه تغییر وتحولی تو زندگی ما رخ داد واون نوزاد ناتوان دیگه برای خودش تا حدی مستقل شده میتونه به خوبی راه بره دست بزنه بای بای کنه دالی بازی کنه اب و بابا ومامان و علوو... بگه قاشق دستش بگیره غذا بخوره با فنجان اب بخوره از پله ها و جاهای بلند بالا و پایین بره و... واقعا با تمام سختی ها و خوشی ها خیلی زود همه چیز گذشت وگل پسر ما هم یکساله شد که انشائ الله صدوبیست ساله شه!

امروز من وباباجون وگل پسر یکسال بزرگ شدن پسرمون و جشن گرفتیم ساده اما صمیمی !  ...